بایگانیِ Uncategorized
الهیات کودکانه!!!
زنگ زده میگه دلآرام ـ دختر چهار سالهاش ـ یک حرفهایی میزنه که من نمیدونم چی بگم بهش. میگم مگه چی گفته؟
هیچی، داشتم پای گاز کتلت درست میکردم، بهش گفتم: اینقدر این ور اون ور ندو. خستهام کردی. بعد رفته یک گوشه بغ کرده .
بعد دو دقیقه آمده به من میگه: مامان خانوووم، شما نباید من را از حقوقام محروم کنی!
میگم : کدوم حق؟
میگه: حق بازی کردن. این حقیه که خدا به من داده!!
من هم از روی کنجکاوی گفتم: حالا این خدایی که میگی کی هست؟ کجاست؟
میگه: خدا؟ خدا کیه!!؟ خودت خوب میدونی. همه جا هم هست. همه جا . بالا، پایین، این ور ، اون ور، توی کتلکت ، بیرون کتلت!!!
بعدن نوشت: البته گاهی مدل این الهیات اینطوری میشه!!!
نصیحت عیسی علیه السلام
رفته بودم سلمانی مجتمع. همیشه چند تایی کتاب آنجا هست. یکی شان را همینطوری باز کردم و شروع کردم به خواندن:
حواریون به عیسی(ع) عرض کردند:«ای آموزگار راه هدایت! ما را از نصایح و پندهایت بهره مند ساز.»
عیسی(ع) فرمود:« موسی(ع) به اصحاب خود فرمود زنا نکنید، من به شما می گویم حتی فکر زنا نکیند.-سپس اینچنین مثال زد- اگر شخصی در اطاق نقاشی شده و زیبا ، آتشی روشن کند، دود آن، اطاق نقاشی شده را دودآلود و سیاه خواهد کرد، اگرچه اطاق را نسوزاند. فکر زنا نیز همچون آن دودی است که زیبایی چهره معنوی انسان را تیره و تار می سازد اگرچه آن چهره را از بین نبرد.»
کتاب:پندهای جاویدان ص 315
به نقل از کتاب سفینة البحار ج ا،ص560
بعدن نوشت: گفتم بد جوری مربوطه به پست های اخیر این وبلاگ بگذارم بقیه هم بخوانند.