الهیات کودکانه!!!


زنگ زده می‌گه دل‌آرام ـ دختر چهار ساله‌اش ـ یک حرفهایی می‌زنه که من نمی‌دونم چی بگم بهش. می‌گم مگه چی گفته؟

هیچی، داشتم پای گاز کتلت درست می‌کردم، بهش گفتم: اینقدر این ور اون ور ندو. خسته‌ام کردی. بعد رفته یک گوشه بغ کرده .

بعد دو دقیقه آمده به من می‌گه: مامان خانوووم، شما نباید من را از حقوق‌ام محروم کنی!

می‌گم : کدوم حق؟

می‌گه: حق بازی کردن. این حقیه که خدا به من داده!!

من هم از روی کنجکاوی گفتم: حالا این خدایی که می‌گی کی هست؟ کجاست؟

می‌گه: خدا؟ خدا کیه!!؟ خودت خوب می‌دونی. همه جا هم هست. همه جا . بالا، پایین، این ور ، اون ور، توی کتلکت ، بیرون کتلت!!!

بعدن نوشت: البته گاهی مدل این الهیات اینطوری می‌شه!!!

4 دیدگاه»

  جیغ و جار حروف wrote @

این دلارام خانوم که برای خودشون یه پا طالس و ابن عربی و ملاصدرا و اسپینوزا هستند! (هم از بزرگان این طرف گفتم، هم اون طرف. برای اثبات بی طرفی ام!)
امان از زبون ِ بچه های قرن بیست و یک.

  یک دوست از این به بعد مشهدی wrote @

مسئولیت، مسئولیت، مسئولیت….

  محسن wrote @

ممنون به خاطر بیوتن… چقدر با این کتاب کیف کردیم و گریه کردیم و خندیدیم. هر چه میگذرد بیشتر به غربت ارمیا پی میبرم

  یک دوست از این به بعد مشهدی wrote @

همین جوری در رابطه بی وتن
بی وتن نوشته و رمان جالبیه، کلا از ادبیات امیرخانی خوشم می آد به خصوص به خاط هنجارشکنی های به جا و مناسبش حتی در رسم الخط…
اما محتوای داستان بی وتن- مثل خود ارمیا- در تردید و تشکیک است و خیلی روشن است که نتیجه خواندن آن هیچ گاه ایجاد نشاط ایمانی نیست بلکه نتیجه تلاش مومنانه را در یک دنیای کوچک خود ساخته با هزار دغدغه فرعی که خیلیهاش نوعی تردید در برخی گزاره های دینی است به تصویر می کشد. دنیایی که روزی در خیالات ارمیا جهان گیر بود، در ناکجا آباد بی وتن نابود شده خود ارمیا هم به جای آن آرمانهای زیبای اول و حتی حسرات پای قبر شهدا فدای یک فضای اومانیستی فرودست میشه … کاش به جای این قصه پردازیهیا غصه پرور ما هم جسارت ساخت سوپرمنهای خیالی نشاط آور را داشتیم که روزی به شکل نمو در ماتریکس ذهنیمان برای نجات بشر تلاش می کرد لا اقل…
فلذا پیشنهاد عدم معرفی اینگونه رمانهای قرن هیجدهمی آپدیت شده را دارم
با تشکر فراوان


بیان دیدگاه