تفکّر، فست‌فود نیست!!!

یکی از نکاتی که اخیرا در فضای اندیشه ایرانی به عنوان یک شعار در مقابل جریان مدافع بومی سازی فریاد زده می شود این است که :

آقایانی که دم از علم بومی و اسلامی می زنید، کجاست یک خط از این علم بومی تان؟ کجاست بانکداری اسلامی تان؟ کجاست روان شناسی اسلامی تان؟ سی سال است که مملکت در دست شماست، پس چه شد آن شعارهایی که که گوش فلک را کر کرده بود؟

اما به نظر می‌رسد که این سخنان حاکی از نکاتی هستند :

1. گاهی این گونه سخنان دلیل برای عدم امکان علم بومی شناخته می شوند و عدم تحقق آن را دلیل بر عدم امکان آن می دانند؛ از آنجایی که این یک مغالطه واضح و آشکار است به آن نمی پردازم.

2. از سوی دیگر این سخنان نشان دهنده این مطلب است که گویندگان این سخن از انصاف تاریخی نیز برخوردار نیستند چراکه درست است که سی سال از اولین روزهای این انقلاب می‌گذرد ولیکن در کدام دوره دغدغه اصلی مسئولین نظام مساله علم بومی بوده است؟ در دوران هشت سال جنگ تحمیلی؟ یا در دوران بعد از جنگ با آن همه ویرانی و مشکلات اقتصادی؟
اگر بخواهیم خیلی زود تاریخ مساله شدن این مسائل را در نظام بیان کنیم می توان دورانی که آقای هاشمی رفسنجانی از یک سو در سخنان خود بر طبل مباحث توسعه می کوبید و از سوی دیگر مباحث نوینی در ساحت دین شناسی مطرح می شد اشاره کرد. مباحثی که می توان آغاز آن را با اتمام انتشار مقالات قبض و بسط تئوریک شریعت وشکل گیری حلقه کیان دانست. البته همه مباحثی که در آن حلقه و توسط روشنفکرانی همچون عبدالکریم سروش مطرح می‌شد مستقیماً به این موضوع مرتبط نبود ولیکن قطعاً از مباحث بنیادین و پیش فرض‌های معرفتی این چنین بحث هایی بود.
( به آن جهت پایان انتشار مقالات قبض و بسط را ملاک گرفتم که آغاز نوشتن آنها در مجله کیهان فرهنگی در اواخر سال 67 است یعنی زمانیکه هنوز جنگ بر مملکت حاکم است و از سوی دیگر دوران اتمام مقالات قبض و بسط مصادف است با روی کار امدن آقای هاشمی رفسنجانی در سمت ریاست جمهوری و شکل گیری حلقه کیان از سوی دیگر)

3. نکته سومی که به نظر خیلی مهم جلوه می‌کند این مساله است که گویی این دوستان به ماهیت تفکر و مراحل زاییدن ، رشد و بالندگی آن اصلا توجه ندارند و توقع دارند که همانگونه که یک پیتزا در چند لحظه فراهم می شود اندیشه های نوین نیز به همین سرعت زاییده شده و یک شبه مراحل رشد و بالندگی را طی کرده و فاصله نظر تا عمل را پشت سر بگذراند.
نیم نگاهی به تاریخ علم از یک سو و خواندن تاریخ شکل گیری اروپای مدرن از سوی دیگر می‌تواند به خوبی این مساله را نشان دهد که فرآیند شکل گیری یک علم بیست یا سی سال نیست؛ بلکه فرآیندی است که باید به آن از منظری تمدنی نگریست چراکه علم و تمدن دو روی یک سکه هستند.

5 دیدگاه»

  ز.م wrote @

ممنون

  مجتبی wrote @

و به مطالب بالا اضافه کنید که :
اولا : درست است افراد متدینی در مناسک شخصی ، در این سی سال ، در مناصب مملکتی قرار داشتند ولی کجا این افراد از تدین فکری و عدم دلبخاتگی به مباحث فکری غرب برخوردار بودند؟!. به بیان دیگر بهتر است بگوییم در حوزه فکری این سی سال هم دست ما (جریان علم بومی و دینی ) نبوده ! بلکه به دست ناپیدای فرهنگی غرب بوده .
ثانیا : همین الان هم خیلی ها به مباحث یا اعتقاد ندارند و یا اعتقاد جدی ندارند ،در حالیکه برای اینکه فضای مطالبه علم بومی یا دینی – به عنوان اولین قدم -شکل بگیرد باید نیروهای معتقد فکری ،به تعداد مناسب و به صورت متمرکز شکل بگیرند.

  110 wrote @

امجد:

آقای بهاءالدینی در سال ۶۵ فرمودند : خیلی ها دارند برای ولایت تلاش می کنند ولی ولایت منحصراً برای سید علی خامنه ای است…

http://salehat.ir/

  الف.ب wrote @

با سلام و درود
مطالب شما را خواندم
به قول معروف: جانا سخن از زبان ما میگویی
درد دلهایی است که با کمتر کسی میتوان گفت

شما را در سایت خودمان لینک کردیم: http://www.motafavet.ir

اگر مایل بودید با عنوان و توضیحاتی که در بالای سایت ما نوشته ما را لینک کنید.

البته هیچگونه توقعی از شما نداریم. لینک کردن شما به خاطر همجهت بودن با حرفهای خودمان بود.

موفق و پیروز باشید.
یا علی

  یک دوست از این به بعد مشهدی wrote @

حاجی تازگی از سر سیری می نویسی… یه سری به اولین نوشته های وبلاگت خصوصا اونکه توش تغییر راهبرد رو توصیه داشتی بزن…


برای مجتبی پاسخی بگذارید لغو پاسخ